هيچ پيامبري مبعوث نشد، مگر آنكه از حق و باطل، بهشت و جهنم، عقل و جهل و خير و شر سخن گفت و بشر را به برخي امور فراخواند و از برخي امور نهي نمود؛ همه انبياء انسان ها را به خداپرستي، صداقت، عدالت، عفت، احسان، حسن خلق، گذشت، تقوا و... دعوت كردند و از كفر، شرك، بت پرستي، گوساله پرستي، فرعون پرستي، ظلم، نفاق، تجاوز و... نهي كردند.
هيچ پيامبري از سوي خداوند به سوي خلق فرستاده نشد، مگر آنكه عمل به فرامين الهي را موجب رستگاري و سعادت دانست و سرپيچي از اوامر خداوند و عدم تواضع در برابر حق را سبب هلاكت و بدبختي شمرد. كتب آسماني بي هيچ استثنايي از بهشت و نعمت هاي پايان ناپذير آن و نيز از جهنم و عذاب هاي ابدي اش سخن رانده اند. قرآن كريم نيز حاكي از وعده ها، وعيدها، بشارت ها و انذارها است. جاي جاي اين كتاب بي مثال، سخن از بهشت، نعمت هاي بهشتي و خلود اهل آن (بقره 82) و نيز سخن از جهنم و عذاب هاي دردناك و هميشگي بودن آن براي اهلش مي باشد. (بقره 39)
تعابير و مفاهيمي همچون «النجدين»(بلد10)، «عليين» (مطففين8)، «سجين» (مطففين7)، «احسن و اسفل» (تين 4 و 5)، ابرار و فجار (انفطار 13 و 14)، رشدو غي (بقره 254)، نعيم و جهيم (طور 17 و 18)، شكر و كفر (كهف 29) و... كه در قرآن كريم آمده است، از اين حقيقت پرده برمي دارد كه دو راه كلي در عالم وجود دارد كه يكي حق است و نور و ديگري باطل است و ظلمت؛ يكي چراغ راه سعادت ابدي انسان است و ديگري شب تار و تحير و بيچارگي.
سخنان اهل بيت(ع) كه همان تفصيل و تفسير قرآن كريم است، به تواتر لفظي و معنوي شاهد اين دوگانگي در طريق و ضديت حق و باطل است. در حديثي، پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «يا ايهاالناس انما هوالله و الشيطان و الحق و الباطل و الهدي و الضلاله و الرشد و الغي و العاجله و الاجله و العاقبه و الحسنات و السيئات فما كان من حسنات فلله و ما كان من سيئات فللشيطان لعنه الله1؛ همانا خدا است و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و گمراهي، راه راست است و نوميدي، دنيا است و آخرت، حسنات است و سيئات، پس هرچه حسنات است از خدا و هرچه سيئات است از شيطان (لعنه الله) است.»
فطرت آدمي نيز شاهد و گواه آن است كه درعالم راستي و ناراستي وجود دارد؛ حق و باطل وجود دارد؛ آدمي فطرتا مي داند كه همه افكار و عقايد، حق نيستند. همه رفتارها و كردارها عدل نيستند، همه گفتارها و پندارها صدق نيستند. همچنان كه وجدان آدمي گواهي مي دهد كه همه اينها باطل نيستند. لذا يكي از موضوعاتي كه در طول تاريخ بشريت، همواره اذهان بشر را به خود مشغول ساخته است، اين است كه راه راست و صراط مستقيم كدام است؟ كدام راه است كه مي تواند انسان را به سعادت ابدي برساند و از عذاب الهي در امان نگه دارد؟
گرايش فطري بشر به دين و مذهب و پيدايش مذاهب، فرقه ها و نحله هاي گوناگون نيز شاهد آن است كه بشر پيرو حق جويي و فطري اش، يا به دين حق رسيده و بدان پايبند شده و يا در اثر شهوات و شبهات، گمراه شده و به مذهبي باطل گراييده است.
تضادها و جنگ هاي بسياري كه در هر برهه از تاريخ بشريت، چه درعرصه فرهنگي و چه درعرصه سياسي به وقوع پيوسته، نشانگر اين است كه همواره بشر اجمالا مي دانسته و مي داند كه همه افكار و انديشه ها و همه روش و رويه ها حق نيستند بلكه حق و باطل و خوب و بد و زشت و زيبا درهمه ابعاد زندگي بشر وجود داشته و دارد. به همين خاطر ازسويي پيامبران كه حجت هاي معصوم خداوند و راهنمايان بي غل و غش بشر بوده اند، دائما همراه بشر بوده و بشريت را به حق و صدق و خوبي ها فراخوانده اند، ولي متاسفانه همواره بندگان شكرگزار، قدردان و متواضع كم بوده اند: «قل من عبادي الشكور» (سبا13) و درمقابل شياطين، فراعنه و سلاطين شهوت ران، رفاه طلب و سلطه خواه، در طول تاريخ از اين ويژگي فطري بشر يعني حق جويي آدمي، سوءاستفاده كرده و خود و مكتب شيطاني شان را حق جلوه داده و عده اي را بدنبال خود كشيده اند. اكثريت انسانها نيز كه اهل تعقل نبوده اند و افكار شيطاني آنها را حق پنداشته اند و به آنها گرويده اند: «اكثرهم لايعقلون» (مائده 103)، «اكثرهم لايعلمون» (انعام37)، «اكثرهم لايومنون» (بقره 100) «اكثرهم الفاسقون» (آل عمران 110)
قرآن كريم به دو صراط تصريح كرده است: يكي صراط مستقيم است كه قرآن كريم، 43 بار با تعابير از آن سخن گفته است. علاوه بر اينكه تعابير ديگري همچون«سبيل الله» ، «سواءالسبيل» و... نيز گوياي همين راه حق است.
و اما صراط دوم، «صراط الجحيم» (صافات 23) است كه قرآن كريم در سوره صافات از آن ياد كرده است.
نكته جالب توجه اين است كه با آنكه قرآن كريم، راه باطل را نيز با واژه «صراط» يادكرده و آن را «صراط جحيم» ناميده، لكن تنها يك بار واژه «صراط» را در آن به كار برده كه نشانگر بي اعتنايي خداوند به اين صراط پست و حقير است.
نتيجه اينكه همواره بشريت، به دو دسته قابل تقسيم بوده اند:
دسته اول كساني هستند كه دنياگرايي، ماده خواهي، رفاه طلبي، همه وجودشان را پركرده و چون بهائم جز به خور و خواب و شهوت نمي انديشند و تمام همتشان معطوف به دنيا است و رويكردي به آخرت ندارند. اينان سعادت را در دنيا، از دنيا و براي دنيا مي بينند و مي جويند و نسبت به حقايق ماورايي عالم هستي، كر و كورند. قرآن كريم درباره اين گروه مي فرمايد: «اين به خاطر آن است كه زندگي دنيا را برآخرت ترجيح دادند و خداوند افراد بي ايمان را هدايت نمي كند. آنها كساني هستند كه خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده و غافلان واقعي همان ها هستند! و ناچار آنها در آخرت زيانكارند. (نحل 107 و 109)
چنين گروهي را خداوند متعال ازصراط مستقيمش منحرف دانسته و در سوره مؤمنون فرموده است: «و به راستي كساني كه به آخرت ايمان ندارند، از راه (درست) سخت منحرفند؛ و ان الذين لايومنون بالاخره عن الصراط لناكبون» (مؤمنون 74)
و اما گروه دوم كساني هستند كه علاوه بر دنيا، آخرت را نيز در معادلات سعادت طلبانه خود داخل مي كنند و بلكه به آن اصالت مي دهند. سخن اين گروه اين است كه پروردگارا! در دنيا و در آخرت به ما نيكي عطا كن: «ربنا آتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه» (بقره 201) درحالي كه گروه اول تنها حسنه و نيكي دنيا را طلب مي كردند: «فمن الناس من يقول ربنا آتنا في الدنيا و ما له في الاخره من خلاق» (بقره102) و از مردم كسي است كه مي گويد: «پروردگارا، به ما، درهمين دنيا عطا كن و حال آنكه براي او در آخرت نصيبي نيست.»
صراط مستقيم به معناي راه راست و روشن است. لذا در روايتي امام صادق (ع) «صراط مستقيم» را به «الطريق الواضح» يعني «راه روشن و آشكار» تفسير فرمودند. 2 با اين تعريف، طبعاً تعريف صراط غيرمستقيم و صراط جحيم نيز روشن مي شود كه «راه تاريك و ظلماني» است.
بنابر اين در واقع «صراط مستقيم» تعبير زيبايي از نور و «صراط جحيم» تعبيري از ظلمت است كه قرآن كريم در آيه 61 مائده: «و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم» و 93 انعام: «والذين كذبوا باياتنا صم و بكم في الظلمات من يشأ الله يضلله و من يشا يجعله علي صراط مستقيم» بدان اشاره فرموده است. در اين آيات، تقابل نور و ظلمت و صراط مستقيم بودن طرف نور بيان شده است.
اكنون اين سؤال مطرح مي شود كه اين راه روشن چيست؟ چگونه مي توان اين راه روشن را از راه تاريك و ظلماني باز شناخت؟
از ديدگاه قرآن كريم صراط مستقيم، تنها راه خداوند متعال است كه مالك آسمان ها و زمين و همه هستي است: «صراط مستقيم ، صراط الله الذي له ما في السماوات و مافي الارض (شوري 35 و 25) در عالم هستي تنها يك صراط وجود دارد و آن صراط توحيد و خداپرستي و دوري از شرك و بت پرستي است. تنها اين صراط است كه در نهايت انسان را به خدا و رضوان او مي رساند و به سعادت ابدي نائل مي كند و از عذاب الهي و گرفتاري آخرت نجات مي دهد. لذا وجود صراط ديگري غير از آن، شرك و صراط شيطان است كه در نهايت انسان را به خشم و غضب خداوند مبتلا و به جهنم گرفتار مي كند و اين همان «صراط الجحيم» است كه قرآن كريم بدان تصريح كرده و قبلا اشاره كرديم.
ربوبيت خداوند متعال و عبوديت همه خلق، دو حقيقت بزرگ است كه اگر انسان اندكي تعقل كند، وضوح و روشني آنها آشكار خواهد شد. خداوند متعال آيات حقانيت و ربوبيت خود را در آفاق و انفس قرارداده تا پروردگاري اش بر احدي مخفي نماند: «سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق أ و لم يكف بربك انه علي كل شيء شهيد». فصلت35
لذا پيامبر اكرم (ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر كس خودش را بشناسد، پروردگارش را مي شناسد.» و امام رضا (ع) در پاسخ به كسي كه از دليل حدوث عالم سؤال كرد، فرمود: «انت لم تكن ثم كنت و قد علمت انك لم تكون نفسك و لاكونك من هو مثلك؛3 تو وجود نداشتي و پيدا شدي، و قطعا تو خودت را به وجود نياوردي و كسي هم كه مثل تو است تو را به وجود نياورده.»
هيچ چيز در عالم نيست، مگر آن كه به زبان گويا فرياد مي زند: من خالقي و رازقي دارم كه نه مثل او هستم و نه او مثل من. امام حسين(ع) در دعاي ملكوتي عرفه، مي فرمايد: «كور است ديده اي كه تو را نبيند... خود را به هر چيز شناساندي و چيزي نيست كه تو را نشناسد... تو خود را در هر چيزي به من شناساندي و تو را در هر چيز روشن ديدم و تو براي هر چيزي روشني»4
قرآن كريم به اين دو حقيقت روشن يعني ربوبيت خدا و بندگي خلق، و اينكه آنها، صراط مستقيم خدا است، تصريح فرموده: «ان الله ربي و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم؛5 خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را بپرستيد، راه راست همين است». و در سوره يس فرمود: «و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم؛ و اينكه مرا بپرستيد اين راه راست است»(ياسين16) و در سوره زخرف فرموده: «و اتبعون هذا صراط مستقيم؛ و از من پيروي كنيد كه اين راه مستقيم است»(زخرف 16)
امام صادق(ع) درباره آيه «اهدنا الصراط المستقيم» فرمود: «يعني خدايا راهنمائي كن كه ملتزم راهي باشيم كه به محبت تو مي انجامد و ما را به دين تو مي رساند و از اينكه از هواي نفس خود و يا از آراء خود پيروي كنيم و هلاك گرديم، باز مي دارد.»6
محبت خدا، آب گوارايي است كه اگر بر كامي بريزد، ديگر تشنه نگردد و اگر بر دلي بريزد، ديگر بي تاب نشود. به تعبير ديگر محبت خدا آتشي است كه اگر در دلي افروخته شود، خرمن غير خدا را بسوزاند و جز دلدادگي به محبوب هيچ نماند: «حب الله نار لايمر علي شيء الااحترق»7 چنين محبتي مخصوص اولياي خدا و مؤمنان حقيقي است: «والذين امنوا اشد حبا لله».(بقره 56) راه اين محبت جز پيروي از رسولان خداوند كه رساننده پيام توحيد هستند، ميسر نمي شود: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله؛ بگو اگر خدا را دوست داريد، پس از من پيروي كنيد تا خدا شما را دوست داشته باشد.»(آل عمران 13)
آن راه روشني كه انسان را در مسير عبوديت و بندگي خداوند حفظ مي كند، و دلدادگان حق و حقيقت را به كوي محبوب مي رساند، دين خداوند است. خداوند حكيم براي آنكه بندگانش تكاليف خود را بشناسند و راه خدا و شيطان را از هم باز شناسند و بتوانند با اطمينان در راه خدا گام بردارند و در شبهات شيطاني گرفتار نشوند، دين خود را از طريق رسولانش فرستاده و راه بندگي را واضح و آشكار ساخته است.
قرآن كريم در سوره انعام در اين باره فرمود: «قل ائني هداني ربي الي صراط مستقيم دينا قيما مله ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين؛(انعام 16) بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده است؛ ديني پايدار، آيين ابراهيم حق گراي، و او از مشركان نبود.»
امام رضا(ع) در تفسير «اهدنا الصراط المستقيم» فرمود: «طلب ارشاد به سوي دينش و چنگ زدن به ريسمانش و خواهش براي افزون شدن معرفت و شناخت پروردگار خويش است.»8
بنابر اين وقتي ما از خداوند متعال مي خواهيم كه بار خدايا ما را به راه مستقيم و راست و مصون از هر كجي و ناراستي هدايت فرما، در واقع از پروردگار متعال مي خواهيم كه ما را به سوي دينش كه همه كمالات لايق ما در آن بيان شده و ضامن سعادت ما است، رهنمون گردد. و نيز از عزيز بي همتا مي خواهيم كه به ما توفيقي عنايت كند كه بتوانيم ريسمان الهي را شناخته و به آن چنگ بزنيم. همچنين از او مي خواهيم كه ما را در راه شناخت روزافزون و شايسته وحدانيتش، هدايت كند. اين خواسته ها به قدري مهم است كه در سوره حمد كه ام الكتاب است و تمام حقايق قرآن در آن نهفته است، آمده و نيز به دليل همين اهميت است كه راوي گويد: پشت سر امام صادق(ع) نماز مي خواندم، شنيدم كه حضرت دعا مي كرد و بي شمار به خداوند عرض مي كرد: «اهدنا الصراط المستقيم».9
گفتيم كه دين خدا، همان راه راست و روشني است كه انسان را به توحيد مي رساند و از شرك بازمي دارد. بديهي است هر ديني كه پيامبران از سوي خداوند آورده باشند، در زمان خود اين ويژگي را دارند، لكن كامل ترين دين الهي كه امروز حجت خدا بر خلق بوده و تا قيامت نيز راه سعادت بشر است، دين اسلام است.
در روايتي امام باقر و امام صادق(ع) در تفسير «اهدنا الصراط المستقيم» فرمودند: «مراد دين خدا است كه جبرئيل آن را براي حضرت محمد(ص) آورده است.»01
قرآن كريم در اين باره مي فرمايد: «فمن يردالله ان يهديه يشرح صدره للاسلام... و هذا صراط ربك مستقيما قد فصلنا الآيات لقوم يذكرون؛ (انعام 521و 621) پس كسي را كه خدا بخواهد هدايت نمايد، سينه اش را براي پذيرش اسلام مي گشايد... و راه راست پروردگارت همين است. ما آيات ]خود[ را براي گروهي كه پند مي گيرند، به روشني بيان نموده ايم.»
در سوره زخرف .34 نيز مي فرمايد: «فاستمسك بالذي أوحي اليك انك علي صراط مستقيم و انه لذكر لك و لقومك و سوف تسئلون؛ آنچه را بر تو وحي شده محكم بگير كه تو بر صراط مستقيمي و اين يادآوري تو و قوم تو است و بزودي سؤال خواهيد شد.» ظاهر آيه شريفه اين است كه وحي خدا كه همان قرآن كريم و مايه هدايت است، همان دين خدا است كه همان صراط مستقيم است.
امام حسن عسكري(ع) درباره آيه «اهدنا الصراط المستقيم» فرمود: «منظور اين است كه چنانچه ما را در گذشته توفيق داده اي تا از دستور تو اطاعت كنيم، پيوسته موفق بدار تا در آينده نيز مطيع تو باشيم.» سپس فرمودند: «اما صراط مستقيم دو نوع است: يكي صراط دنيا و ديگري صراط آخرت: صراط مستقيم در دنيا آن روش ميانه اي است كه نه غلو دارد و نه كوتاهي و تقصير و نه گرايش به باطل. اما طريق ديگر همان راه مؤمنين به سوي بهشت است كه مستقيم است و انحراف ندارد نه به جانب جهنم و نه به جاي ديگري غير جهنم، فقط مستقيم به سوي بهشت است.»11
اميرالمؤمنين(ع) در تفسير سوره حمد كه براي پادشاه روم نوشتند، فرمود: «و اما قول خداوند متعال كه فرمود: «اهدنا الصراط المستقيم» عبارت است از راه روشن كه هر كس در دنيا عمل صالح انجام دهد، در قيامت از آن راه به بهشت رهسپار مي گردد.21
تا اينجا روشن شد كه صراط مستقيم، راه روشن بندگي، عبوديت و محبت خدا است. و نيز معلوم شد كه بندگي خدا در حقيقت همان عمل به فرامين دين خدا و به خصوص اسلام است. يعني بندگي خدا، چه در حوزه نظر و چه در حوزه عمل جز از راه عمل به دستورات و رهنمودهاي دين ميسر نيست؛ به بيان ديگر، شناخت خداوند چنان كه خود معرفي كرده است، انجام واجبات، ترك محرمات، تخلق به اخلاقيات اسلامي، و پايبندي به آداب اسلام همان طريق بندگي خدا است.
اكنون اين نكته بايد روشن گردد كه دين خداوند، چيزي جز قول، فعل و تقرير انبياء(ع) نيست و در رأس آنها، خاتم الانبياء(ص) است، البته بديهي است كه قول و فعل و تقرير معصوم همان نور توحيد خداوند و امر و نهي و رضا و غضب او است كه پيامبران(ع) از طريق وحي به آن عالم شده و به تأييد و تسديد و توفيق خداوند، تبليغ مي كنند. از اين رو امام صادق(ع) درباره آيه شريفه «اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم» فرمود: «راه انبياء است كه خدا به آنان نعمت داده است.31
و قرآن كريم درباره پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد: «انك علي صراط مستقيم؛ تو بر راهي راست قرار داري» (زخرف34) و نيز مي فرمايد: «يس، و القرآن الحكيم، انك لمن المرسلين، علي صراط مستقيم؛ (ياسين 4). يس سوگند به قرآن حكيم كه تو قطعاً از رسولان هستي، بر راه راست (قرار داري)»
از آنچه گذشت روشن شد كه راه روشن و صراط مستقيم الهي، اعتقاد به وحدانيت خدا و بندگي او است و پايبندي به دين خدا، تنها راه بندگي است كه از طريق پيامبران ابلاغ مي شود. به عبارت ديگر از ديدگاه قرآن كريم، اطاعت از خدا، راه راست و روشني است كه انسان را به وصال محبوب و به مقامات بالاي بهشت و رضوان الهي مي رساند و اطاعت خدا تنها در اطاعت رسول است: «من يطع الرسول فقط أطاع الله؛ (نساء18) كسي كه از رسول (خدا) اطاعت كند، در حقيقت خدا را اطاعت كرده است.»
اكنون كه اطاعت از رسول اكرم(ص)، تنها با اطاعت از اميرالمؤمنين و ائمه اطهار(ع) ميسر است. زيرا از سويي اسلام دين خاتم است و تا قيامت پابرجا است و قرآن كامل ترين كتاب وحي است كه بيان حقايق تا قيامت در آن نهفته است و از سوي ديگر با اينكه به تصريح قرآن كريم، پيامبراكرم(ص) مأمور به تبيين آن است: «و أنزلنا اليك الذكر لتبين للناس»، لكن در آن مدت كوتاه رسالت و با آن شرايط جاهلي كه در آن برهه از تاريخ وجود داشته است، يقيناً بيان همه حقايق قرآن تا قيامت، براي عموم مردم ممكن و ميسر نبوده و حكيمانه هم نبود كه تمام حكمت ها را به عموم مردم تعليم كند درحالي كه قرآن كريم اكثرشان را جاهل، غيرمتفكر و غيرمؤمن معرفي كرده: «اكثرهم لايعقلون»(مائده 301)، «اكثرهم لايعلمون»(انعام 73)، «اكثرهم لايومنون»(بقره001)، «اكثرهم الفاسقون»(آل عمران 011)
بنابراين حكمت خداوند متعال بر اين قرار گرفته است كه انسان هاي معصوم و كاملي را بيافريند و آن ها را اوصيا و خلفاي راستين رسولش قرار دهد و رسولش را موظف كند كه هر چه را خدا به او تعليم كرده به وصي خود تعليم كند آن هم نه تعليم عادي و كلاسيك، بلكه تعليمي كه از هر حرف آن هزار درب علم گشوده مي شود، تا علم و حكمت خداوند بدون هيچ گونه كم و كاست و بدون هيچ گونه تحريف در زمين بماند و موجب هدايت انسان ها وعبوديت حقيقي گردد. لذا پيامبر اكرم(ص) در خطبه غدير خم فرمود: «اي مردم! هيچ علمي نيست مگر آنكه خداوند آن را در من قرار داده، و هر دانشي را كه من مي دانم آن را در امام پرهيزگاران قرار دادم و هيچ علمي نيست مگر آنكه آن را به علي(ع) آموخته ام، او همان امام آشكار است.»41
همچنين رسول خدا(ص) در احاديث بسياري، چنين مضاميني را فرموده است: «كسي كه از علي(ع) فرمان نبرد، مرا نافرماني كرده، و شخصي كه معصيت مرا انجام دهد، خدا را معصيت نموده، و هر كس كه علي(ع) را اطاعت نمايد، در حقيقت مرا اطاعت نموده، و هر فردي مطيع من باشد، قطعاً از خدا اطاعت كرده، شخصي كه علي(ع) را در گفتار يا كرداري رد نمايد، قطعاً من را رد نموده، و كسي كه مرا رد كند قطعاً خدا را در بالاي عرشش منكر شده است.»51 «كسي كه علي(ع) را دوست بدارد مرا دوست داشته و كسي كه مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته»61 «كسي كه علي(ع) را اذيت كند مرا اذيت كرده، و كسي كه مرا اذيت كند، خدا را اذيت كرده»، «كسي كه با علي(ع) بجنگد، با من جنگيده و كسي كه با من بجنگد، با خدا جنگيده»71 و احاديث متواتر ديگر مانند «علي مني كهارون من موسي؛ علي(ع) نسبت به من مانند هارون نسبت به موسي است» و «علي مني و انا منه؛ علي(ع) از من است و من از او هستم» و «علي مني كنفسي طاعته طاعتي و معصيته معصيتي؛ علي(ع) نسبت به من مانند نفس من است و اطاعت او اطاعت من و معصيت او معصيت من است» و...
بنابراين اميرالمؤمنين(ع) و اولاد معصومش، همان صراط مستقيم خدا تا قيامت هستند كه اطاعت از آنها تنها راه بندگي خدا است. لذا رسول خدا(ص) خطاب به آن حضرت فرمود: «يا علي! تو حجت خدايي و تو باب (تقرب) به خدايي، و تو راه به سوي خدايي، و تويي نبأعظيم، و تويي صراط مستقيم حق»81 و خود آن حضرت فرمود: «أنا خاتم الوصيين و أنا الصراط المستقيم و أنا النبأ العظيم»؛91 منم خاتم اوصيا و منم صراط مستقيم و منم نبأ عظيم.»
از اين رو ائمه بسياري از آياتي را كه درباره صراط مستقيم آمده است، به اميرالمؤمنين(ع) تفسير و تأويل كرده و به تبع آن حضرت براي ديگر ائمه(ع) نيز ثابت كرده اند.
به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم:
امام صادق(ع) فرمود: «اهدنا الصراط المستقيم» يعني اميرالمومنين»02 و از امام كاظم(ع) نيز درباره آيه «افمن يمشي مكبا علي وجهه اهدي امن يمشي سويا علي صراط مستقيم» سؤال شد، آن حضرت فرمود: «خدا كسي را كه از ولايت علي(ع) برگشته، به كسي مثل زده است كه به رو افتاده، راه مي رود و در كار خود گمراه است و كسي را كه از علي(ع) پيروي كند، با قامت راست بر راه مستقيم قرار داده و راه مستقيم همان اميرالمؤمنين(ع) است»12
مفضل بن عمر گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم؛ صراط چيست؟
فرمود: «راهي به سوي شناختن خداي بزرگ است، و صراط دو گونه است: يكي صراط در دنيا و ديگري صراط در آخرت، اما صراط دنيا امام است كه فرمانبرداري از او واجب است، هر كس كه در دنيا او را شناخت و رهنمودهاي او را به كار بست، در آخرت از صراط كه پلي است به روي جهنم، خواهد گذشت، و هر كس در اينجا امام خود را نشناخت، هنگام گذشتن از صراط آخرت گامش خواهد لغزيد و در آتش دوزخ خواهد افتاد.»22
سلمان فارسي از پيامبر اكرم(ص) نقل مي كند كه روزي آن حضرت، ميان اصحاب نشسته بود، فرمود: هم اكنون شخصي بر شما وارد مي شود كه شبيه عيسي بن مريم است. بعضي از اطرافيان از جاي حركت كرده رفتند تا وارد شوند و آنها صاحب اين امتياز باشند. در اين موقع علي بن ابي طالب(ع) وارد شد. آن مرد به برخي از دوستان خود گفت: چرا محمد(ص) به همين قانع نشد كه علي(ع) را بر ما برتري بخشد و او را به عيسي بن مريم تشبيه كرد، به خدا قسم خداياني كه در جاهليت مي پرستيديم، از او بهتر بودند.
لذا خداوند در همين مجلس ]آيه 75 تا 16 سوره زخرف[ را در شأن علي(ع) نازل نمود: «و لما ضرب ابن مريم مثلا...» كه ترجمه اش اين است:
«و هنگامي كه درباره فرزند مريم مثلي زده شد، ناگهان قوم تو به خاطر آن داد و فرياد راه انداختند و گفتند: «آيا خدايان ما بهترند يا او؟! ولي آنها جز ازطريق جدال ]و لجاج[ اين حرف را نزدند، آنان گروهي كينه توز و پرخاشگرند! او فقط بنده اي است كه ما نعمت به او بخشيديم و او را مثلي براي بني اسرائيل قرار داديم و هرگاه بخواهيم به جاي شما در زمين فرشتگاني قرار مي دهيم كه جانشين ]شما[گردند!»
سپس پيامبر(ص) فرمود: خداوند مقام و عظمت امير المؤمنين(ع) را بيان مي كند: «و انه لعلم للساعه فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراط مستقيم يعني اميرالمؤمنين»؛ و او سبب آگاهي بر روز قيامت است، هرگز در او ترديد نكنيد و از من پيروي كنيد. اين راه مستقيم است كه منظور اميرالمؤمنين(ع) است.»32
همچنين از امام باقر(ع) روايت شده است كه در تفسير آيه شريفه «ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل» فرمود: «علي بن ابي طالب و ائمه (عليهم السلام) از فرزندان فاطمه زهرا(س) است كه راه خدا هستند، هركس از آنها روي برگرداند داخل در ساير راه ها شده است؛42 و در حديث ديگر از همين امام بزرگوار(ع) درباره همان آيه نقل شده كه فرمود: «منظور از «و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه» راه امامت است و منظور از «ولا تتبعوا السبل» راه هاي ديگر غير از امامت است.»52
خلاصه آنكه امامت، امروزه تنها راه نجات و تنها راه بندگي خدا و تنها طريق شناخت توحيد حق و تنها صراط مستقيم خدا است كه اگر كسي از اين راه به سوي خدا برود نجات يافته و كسي از آن تخلف كند هلاك مي شود: «من تبعنا نجا و من تخلف عنا هلك»62
1-الكافي، شيخ كليني، ج2، ص61، ح2.
2-تفسيرالقمي، ج2، ص112
3-بحارالانوار، ج3، ص63، ج 11، التوحيد، ص392، ج3
4-بحارالانوار، ج46، ص241
5-(3) آل عمران 15، در آيات 63 سوره مريم و 46 سوره زخرف نيز مشابه همين تعبير آمده است.
6-معاني الأخبار، ص33، ج4
7-مصباح الشريعه، ص291 از امام علي(ع)
8-من لا يحضر الفقيه، شيخ صدوق، ج1، ص013، ج692
9-تفسيرالعياشي، ج1، ص42، ح62، بحارالأنوار، ج98، ص042، ح64
01-بحارالأنوار ج53، ص563،المناقب ج3، ص37
11-بحارالأنوار، ج8، ص07
21-ارشاد القلوب ج2، ص 563، بحارالانوار ج01، ص06
31-بحارالأنوار، ج28، ص12، تفسيرالعياشي، ج1، ص22
41-بحارالأنوار، ج73، ص802
51-معاني الأخبار، ص273، بحارالأنوار، ج83، ص921
61-بحارالأنوار، ج5، ص96
71-بحارالأنوار، ج8، ص663
81-عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص:6
91-بحارالأنوار، ج62، ص5
02-بحارالأنوار، ج98، ص042
12-الكافي، ج1، ص:334
22-معاني الأخبار، ص23
32-بحارالأنوار، ج9، ص632
42-بحارالأنوار، ج42، ص51
52-تأويل الآيات الظاهره، ص371: «و أن هذا صراطي مستقيماً فاتبعوه قال طريق الامامه فاتبعوه ولا تتبعوا السبل أي طرقاً غيرها»
62-الأمالي للصدوق، ص703، ح 51 از امام صادق(ع)